بقیع: مظلومترین  نگاه تاریخ !

بقیع: مظلومترین نگاه تاریخ !

وبلاگ مذهبی. مدح و مرثیه اهل بیت .(علیهم السلام) و غربت نامه آرمیدگان بقیع
بقیع: مظلومترین  نگاه تاریخ !

بقیع: مظلومترین نگاه تاریخ !

وبلاگ مذهبی. مدح و مرثیه اهل بیت .(علیهم السلام) و غربت نامه آرمیدگان بقیع

شهود امامت ( نذر امام سجاد علیه السلام)

شهود امامت

***

سلسله ی عشق برد سوی حریم بقا

آن که اسیرش شدند، صف به صف آیینه ها


سلسله ی عشق برد، ناله کنان، نام او

تا به رکوع آورد قامت قدر و قضا


سلسله واشد ز هم، قصه جدا شد ز هم

گشت عیان راز عشق، در سفر کربلا


وه چه سلوکی شگفت، از حرم آغاز شد

تا حرم دیگری، جلوه کند «إنَّما»


نام اسارت مبر، در سفر سالکان

کشف حقیقت مکن، ای به خطا مبتلا


جوهر هستی اگر، تاب تناقض نداشت

قید معمّا بزن، عِرض و عَرَض کن رها


هست «امامت»  شهود، جلوه گر هست و بود

سنگ شنیدی چه گفت، در حرم کبریا[1]؟!


30/9/1390


(مکتب شعر دینی)

[1] . اشاره به واقعه حجرالاسود به امامت امام زین العابدین(ع).


بقیع

بقیع

استادسید علی اصغر موسوی

***

از "باب بقیع" می گذری و بوی خاک، خاکی معطر، نگاه را به سمت مکانی می گرداند که بسیار ساده و بدون تکلف است! تواضعی که در این مکان موج می زند همانند اشک زائران آن است که همیشه متواضعانه همراه سرهای فروفکنده از شدت اندوه، در کنار "بقیع" دیده می شود.

نخوت را باید در ساختمان های سفید آن سو مشاهد کرد؛ که برای "زندگی" ساخته شده اند، زندگی! زندگی همراه با خوردن و پوشیدن و نوشیدن و در نهایت برای رفع خستگی، رفتن و کنار "ستون" های بی شمار "مسجد" دراز کشیدن!

زبان اهل درد را دردمند می داند و آنانی که بی نام و نشان عالم آرای خاکستان بقیع هستند خود پناهندگان دردمندان بوده و هستند؛ چه بماند به دانستن زبان دردمندان و دردمندی!

آری گناه آنان هم جز این نیست که هر که از هر نقطه می آید در کنار بقیع با آنان به زبان خویش سخن می گوید و جواب دریافت کرده می رود! اما آن ها، آنهایی که با چفیه های قرمز تنها به یک کلمه 

"رو، رو" عادت کرده اند، هیچ زبانی را جز زبان پر نخوت خود یاد نگرفته اند!

مبادا نسیمی از مهر و الفت به دلشان بوزد! 

 مبادا سیرت الهی در جانشان بشکفد، مبادا دست از "اهریمن" کشیده به "سلیمان بقیع" روی بیاورند! سلیمان بقیع! امیر خاک نشین، فرزند بوتراب – پدر خاک – با اخلاقی به قول اهل مروت و فتوت، خاکی خاکی!

سلیمانی که وقتی به دنیا آمد. حضرت جبرئیل(ع) او را در آغوش پرندین خویش گرفته به گردش آسمان ها برد! آن گاه حضرت میکائیل و فرشتگان مقرب در آغوشش گرفتند. سلیمانی که خاکی و افلاکی با ملکوت نامش آشنا بودند و امروز در خاکستان بقیع – بقیعی که به بزرگی بیت الاحزان است – به آرامش غنوده است؛ چنان آرام که حتی زائران آرامش هم کرامت و حسن خُلق او را در فضای غم گرفته بقیع حسّ می کنند؛ فرزند مظلوم علی(ع) و فاطمه(س) زهرا(س)؛

زایران، تکبیرگویان اجازه‏ی ورود می‏گیرند؛ چشم‏ها را می‏بندند و دل به تلاوت دعا می‏گشایند: السلام علیک یا فاطمه‏الزهرا(س)، سلام ای کوثر عشق، ای مادر مهر؛ سلام بر تو و تربت پنهانت، سلام بر تو و مظلومیّت آشکارت، سلام بر تو و مرقد فرزندانت...

اشک‏ها به گونه‏ها سرازیر می‏شوند و آه‏ها به آسمان بلند.

اینک، این تصویر غریبانه‏ی بقیع است، تصویر حقیقتی که هیچ گاه در پس پرده‏ها پنهان نخواهد شد. بقیع تنها یک گوشه از تاریخ نیست؛ قاموس سرگذشت اسلام است، قسمت گمشده‏ی ایمان؛ که برای یافتنش باید صداقت داشت.

 

ای خفته‏ی در پناه تاریخ، بقیع

 

آیینه نمای آه تاریخ، بقیع

 

مصداق تمام غصه‏هامان هستی

مظلوم‏ترین نگاه تاریخ، بقیع!

 

کجاست آن ابوذر عشق، که فریاد برآورد: آی، کاخ‏های روبرو به خدا که ارتفاعتان از ارتفاع عقال‏ها کمتر و مساحتتان نازک‏تر از محیط عینک‏هاست، طولی نخواهد کشید که خشم آسمان فراگیر شود.

 

بقیع قسمت گمشده‏ی بهشت در زمین است که تنها شیفتگان مکتب ولایت، قادر به دیدن آن هستند، چرا که در قاموس مهر و عطوفت تشیّع: شهود قسمتی از معرفت است و تماشا، آیینه‏ی حقیقت.

از خود گذشتنی است فلک تازی نگاه

 

تا نگذری زخود، نتوان هیچ جا رسید[1]

 

چون ناله‏ای که بگذرد از بند بند نی

صد جا نشست حسرت دل، تا به ما رسید

 

□□

الف.معصومین آرمیده در بقیع

 1.امام ابامحمد حسن مجتبی(ع):

همان عزیزی که با خاکساران، خاک نشین و با جلوه سرایان، بی باک نشین بود؛ سید عرب و عجم، امیر ملک محبت و عشق، والی دیار جن و انس، مقتدای حور و ملک ، ترجمان حسن پروردگار!

 آنکه در وصفش قلم ناتوان و زبان عاجز از بیان است؛ سید مظلومی که سحرگاهان خورشیددربقیع به پای بوسی اش می رود و شامگاهان مهتاب و ستارگان چلچراغ صحن و سرایش می شوند.

ماه مبارک، آمده تا قلم ها و قدم ها، الهی شوند و شعر و شور اهل بیت (ع) باز هم گلبانگ سربلندی سردهد :

- درود حضرت حق و تمامی خوبان، به نام و یاد و تولد و شهادتش باد ! مولاجان ؛ دست ما و دامان احسانت !

2.امام ابالحسن علی بن الحسین(ع):

اینک درحضور چهارمین حجت خداوند در زمین هستی!

حضور آسمانی فرزندی از فرزندان حضرت رسول (ص)!

حضور خورشید پرفروغ  عبادت وهدایت؛هم نام مولایی که مجموع صفات الهی  بوده وهست ؛اصل و فرع تمام اوصاف حسنه!

"علی" است؛ همانند نیایش. در شجاعت و غیرت، درمتانت و کمال ، در عبادت و تسبیح، در کرامت و جود!

او ادامه انبیاست. تبلور اندیشه های الهی در عصر خویش است:

اشراق آدم (ع) در نگاه؛ صداقت نوح (ع) در زبان؛ ایمان ابراهیم (ع) در دل، شهود موسی (ع) در بیان، قدرت عیسی (ع) در نفس،

نور محمد (ص) در جبین؛ بلاغت علی (ع) در بیان، صداقت زهرا (س) در زبان، کرامت حسن (ع) در نفس، شهامت حسین (ع) در دل.

غربت‌نواز دل غریبان؛ آرامش دل یتیمان؛ خلوت فروز سینه ی بی پناهان؛ و فروغ دیده ی دردمندان بود. خورشیدی از منظومه ی "کوثر"، که انوار الهی اش از "مدینه" تا شرق و غرب عالم سایه خواهد افکند و درماندگان طریق سعادت را، به رستگاری رهنمون شد.

امامی که از عاشورا سخن ها داشت و در یک روز؛ تنها یک روزتمام غم های عالم را تجربه کرد !

مولا جان یا ابالحسن، سلامت باد!

سلامت باد هر لحظه ای که با یاد خدا به سر می بریم.

سلامت باد، در ذکر و تشهد؛ در رکوع و سجود، در قنوت و سلام.

سلامت باد، در برگ برگ صحیفه های عشق، در توسل و کمیل، در "یس" و "کوثر"، در عطر لحظه لحظه "قدر" و "الرحمن"؛ در تک تک دعاهای اوقات !

سلامت باد، در لحظه لحظه ای که نفس می کشیم و در سایه ی شما اهل بیت (ع)، سرافرازترین مردمان زمینیم؛ سرافراز از پاکی جسم و جان، زلالی روح و روان.

مولا جان، علی بن الحسین(ع)، سلام و درود خداوند بر لحظه ای که خاک "مدینه"، بوسه بر قدمت زد، و لحظه ای که تربت "بقیع" تن شریفت را در آغوش گرفت.

درود خداوند بر لحظه ای که دیگر بار، مبعوث خواهی شد و در آستان قرب الهی، ما شرمندگان آستان آسمانی ات را، شفاعت خواهی کرد!

3.امام محمد بن علی(ع):

آه! ای بقیع! ای غربت همیشه نشسته بر دل زخمی تاریخ!

تصویر غروبت را با کدامین حنجره فریاد بزنم آن گاه که خورشید، برای بوسیدن تربتت سر به سریر خاک می گذارد؟!

با کدامین حنجره، آرامش نشسته در اندوهم را فریاد بزنم تا بغض فرو مرده در گلو، جانی دوباره بگیرد؟!

امان از گریستن خاموش! امان از این سکوت بارانی!

آه، ای بقیع؛ ای آیینه ی عرش الهی! بگذار قبیله ی نامرد، تجاهل کنند فروغ لایزالی آستان حضرت امام محمد باقر (ع) را؛ که آسمانیان التجا به بلندای آستانش می آورند و زمینیان، توسّل به نام شریف و آسمانی اش!

قنوت می گیرم و غرق در عظمت نامت، زمزمه می کنم: "اللهم صل علی محمد بن علی عبدک و خلیفتک فی ارضک باقر علم النبیین"

سلام بر تو و عظمت بی پایانت که علوم عالیه ی تشیّع، وامدار عنایات ویژه ی توست!

سلام بر تو و خاندانی که تو را به دامان معرفت پرورده است!

سلام بر تو و خاندانی که مسیر معرفت الهی را از تو آموخته اند!

سلام بر تو و تربتی که یادگار غریبانه های توست!

سلام بر تو، بر زندگی، شهادت و بعثت دوباره ات باد!

□□

 

4.امام جعفر بن محمد(ع):

... باز هم، بغضی پریشان می کند اندیشه ام را.

باز هم، غربت سرای چامه های جانگدازم.

باز هم، آیینه چشمان من ابری ابری ست.

باز هم، درغربت تاریخ می پویم؛ شکوه مصرعی از اشک هایم را.

* *

بخوان سمت غمت، حالا که در لذت اشک ها، به عشق جاودان خویش می بالم؛ بخوان سمت غمت، مولا!

بخوان، با یاد تو؛ زیباترین پاسخ به احساسم، فقط اندوه است.

تو را من دوست می دارم؛ به قدر آسمان هایی که چتر نور خود را بر مزارت؛ باز می سازند روز و شب!

غروب است و خورشید با چهره ای افروخته و چشمانی اشکبار، به پاک ترین نقطۀ زمین، سرنهاده است. این عادت دیرینۀ اوست؛ سحرگاهان و شامگاهان، به نیابت از تمام تمام دلسوختگان به زیارت "بقیع" می رود و سر به تربت فرزندان پیامبر (ص) می گذارد.

حتی به زیارت آن پنهان ترین گوهر کبریایی می رود که خاک آستانۀ زهرایی اش سرمۀ چشم کهکشان هاست.

امشب بغضی به وسعت افلاک عالم خاک را فراگرفته است و سوگواران دل شکسته، پای ضریح اشک ها دخیل بسته اند:

« السلام علیک یا اباعبدالله یا جعفر بن محمد (ع) »

سلام بر تو و آستان آسمانی تربتت؛ سلام بر تو و فرشتگانی که بر فضای بقیع بال گسترده اند.

سلام بر تو و کهکشانی که بر حریم حرمت طواف می کند.

مولا جان، امام مهربان؛ای گیتی فروز علم الهی؛ ای منبع صداقت انوار متقین:

جاری ترین زلال ازل تا ابد، تویی   

نامیده کردگار جهان، چون که «جعفرت(ع)»

- مولا یا ابا عبدالله، یا جعفر بن محمد(ع) ،ای ضمیر پاک صداقت" از وجودت گشته پیدا؛ ای نهایت ایمان و عشق ؛  علم و تقوا ؛ ای افتخار عصرو واقعه و یاسین ؛ وی نور فجروکوثر و هم طاها؛ دین: از توان علم تو محکم شد ؛ مذهب: به نام پاک توهم ، زیبا !

- مولا جان، یا صادق آل محمد(ع)، چگونه مویه نکنم درسوگ مولایی که عظمت نامش،آسمان را به تواضع وامی دارد!

چگونه به این اشک های ناقابل بسنده کنم، که وسعت مصیبت، فراتر از ادراک خاکی ما ناسوتیان است!

 *ب:اهل بیت و اصحاب آرمیدگان بقیع

1.فرزند حضرت پیغمبر – ابراهیم(ع)                                            

بقیع: بیت الاحزان غم های بی شمار آل الله است، محل اشک های سوزان پیامبر(ص) در غم ابراهیم(ع) است! ابراهیمی که جای اسماعیل(ع) را گرفت و پسری به نام ابراهیم قربانی تقدیر پدری به نام محمد(ص) شد! پسری که تنها برای غنچه بودن به دنیا آمده بود، همانند علی اصغر(ع) که برای غنچگی به دنیا آمده بود؛ غنچه ای که نابهنگام به خزان نشست! ابراهیم(ع) آمده بود تا دل پیامبر(ص) را چند ماهی گرفتار لبخند خویش سازد؛ گرفتار لحظات شیرینی که برای حضرت رسول(ص) با آن دل رئوف و مهربانش شیرینی صد چندان داشت.

بقیع یادمان اندوه پیامبری ست که با دست خویش پسر هجده ماهه اش را به آغوش خاک سپرد، تا روزی دختر هجده ساله اش نیز به او بپیوندد!

دختری که یادگار تلخ ترین مرثیه ها در تاریخ اسلام؛ دختری که با غم های دیده و نادیده فراوان!

می ایستی و درود می فرستی به مزاری که حق نزدیک شدن به آن را نداری: السلام علیک یابن رسول الله(ص)! درود بر تو ای فرزند رسول خدا، ای ابراهیم!

2.ام سلمه                                                                             

بقیع نه تنها مزار غریبانه دختران حضرت رسول(ص)، رقیه، زینب و ام الکلثوم(علیهم السلام) است که مزار غریب بانویی از تبار نور است؛ بانویی بی بدیل در ایمان و معرفت، اخلاق و بصیرت، قرب و منزلت به خدا و رسولش! که نام باشکوهش را در دفتر معرفت روزگار، همیشه قرین با صداقت می توان یافت. ام سلمه(س)، همسر فاضله پیامبر عشق و ایمان محمد مصطفی(ص)!

ام سلمه(س)، ام المومنین، مادری که بعد از حضرت خدیجه(س) مهربان ترین مادر برای حضرت زهرا(س) بود. مهرش با مهر زهرا(س) عجین شده و خانه اش محل نزول رحمت الهی بود؛ به گونه ای محل نزول آیه تطهیر شد. خانه ای که قنداقه حسین(ع) را در آغوش پیامبر(ص) به تماشا نشست و بانویی که از اسرار شهادت امام حسین(ع) باخبر بود.

بانویی که راوی حدیث نبوی بود و با انفاس قدسی اش جز به راستی و راستگویی روی نیاورد! با علی(ع) و آرمان های پیامبر(ص) همراه ماند و از کودکی تا شهادت زهرای مرضیه(س) یاورش بود. عارف رسالت بود و حامی ولایت باقی ماند و در تیرگی دل ها، نگاهش را با نور جمال زهرا(س) گره زد و به پاس معرفتش، نام و یادش با جاودانگی عجین شد!

معرفتش به رسالت و امامت چنان بود که هیچ گاه با فتنه گران همراه نشد و با فریب کاران به زبان تنبیه و نصیحت صحبت کرد! قاسطین و ناکثین را از آتش فتنه برحذر داشت و مهر مادری را به جای آورد!

بانویی از تبار نور، که اسرار الهی را حفظ کرد و اسرار شهادت مظلوم کربلا را برای اهل ایمان فاش کرد تا اهالی ایمان به عنایات حضرت حق نسبت به اولیای خویش آگاه شوند!

چنان امانت دار بود که حضرت حسین(ع) وصیت خویش را به او سپرد و او را مادر خطاب کرد. آری،مادری که مهربان ترین مادر برای زهرای مرضیه در سخت ترین زمان های عمرش بود! درود خداوند بر تو ای همسر مهربان پیامبر(ص)! بانوی بافضیلت؛ بانوی عشق و ایمان! ام سلمه(ص)!

بگذار تربت بی شمع و چراغت، خاموش بماند، اما تک تک ستون های مرمرین مسجدالنبی می دانند که حق با کیست! و حق با که خواهد بود، آن گاه که پرده از روی کارها بیافتاد و صبح دوباره از کنار کعبه طلوع کند!

3.حضرت فاطمه بنت اسد(س)                                                  

همگان دیدند که وارد خانه خدا شد و سه روز حرم امن الهی از تمام بیگانگان تهی شد، تا هیچ نامحرمی قدم به حریم حرم نگذارد. سه روز حرم امن،میهمان خاتون گرانقدر ابوطالب(ع) بود تا خداوند پرده از روی اسرار بردارد و رمز حضور بانوی هاشمی را، در کعبه آشکار کند. آنگاه نفس ها در سینه همگان به شماره افتاد و شگفتی از چشم ها به دل ها افتاد و زبان ها از حیرت خشکیدند و دیوار کعبه شکافته شد! اینک زمان خروج فاطمه بنت اسد(س) از خانه کعبه بود. پای از "رکن یمانی" بیرون گذاشت، با کودکی در آغوش!

کودکی نه مثل دیگر کودکان، مظهر عجائب دو جهان! مظهر تمام عواطف انسانی، خیر مطلق و حق مسلّم، که تنها در برابر حق خداوند تسلیم بود و بس!

فاطمه بنت اسد(س) آن روز علی مرتضی(ع) را در آغوش داشت، علی!

فاطمه(س) تنها، مادر علی(ع) نبود که پیامبر(ص) نیز او را "مادر" می نامید!

تنها افتخار همسر ابوطالب افتخار مادری علی(ع) نبود؛ که از هشت سالگی پیامبر اعظم(ص) تربیت او به عهده فاطمه(س) بود. افتخار تربیت یگانه پیامبری که رحمة للعالمین است و مایه مباهات تمام انسان های مومن در نقطه نقطه گیتی!

آری، شکوه نام و یاد حضرت فاطمه بنت اسد(س) با نام و یاد پیامبر و علی(علیهم السلام) عجین شده است و عجین خواهد ماند؛ چه در بقیع بدون بارگاه باشد یا نباشد!

کدامین شکوه از این بالاتر، که هنگام به خاک سپاری اش، پیامبر(ص) بر او گریست و فرمود: خدا رحمتت کند، مادر! و با پیراهن مبارکش او را کفن کرد؛ آن گاه در مزار او آرامید، تا خاک با گوهر وجودش به احترام رفتار کند. حتی در حقش دعا فرموده، طلب مغفرت کرد. مغفرت برای کسی که خودش همچو مادری مهربان بود و فرزندانش همچو برادرانی مهربانتر! چه برادری مهربان تر از علی(ع) برای پیامبر(ص)! که تمام هستی خویش را بارها با پاکبازی نثار پیامبر دین و آرمان او کرد.

سزاوار است از چنان مادری، چنین فرزندی!

چگونه می توان از کنار پنجره های آهنی بقیع دل کند؟! بی آن که یادی از خاتون گرانمایه اسلام حضرت فاطمه بنت اسد(س)، کرده باشی! مادری که مزارش نزدیک به مزار فرزندان خویش – ائمه مظلوم بقیع است! دست ادب به سینه می گذاری و با خشوع و تواضع کلام درود می فرستی به بانوی بی نظیری که مادر و مربی پیامبر و علی(ع) بود؛ بانویی که هم ادیب بود و هم اهل روایت، هم فقیه بود و هم اهل جود و کرامت، در علم و اندیشه همان قدر توانا بود؛ که در خانه داری و تربیت مردان بی نظیری چون محمد و علی(ع)!

محبتش به پیامبر(ص) سرشار و به آرمان های الهی او سرشارتر بود. نام آسمانی اش جاودان و یاد جاودانه هایش شکوه دل ها باد!

 

4.حضرت ام البنین(س)

وارث بیت‏الاحزان[2]    

... می‏نشست و می‏گریست. مویه کنان در غمی که سنگینی آن را آسمان تحمل نمی‏توانست کرد!

چگونه می‏تواند مادری، غم بی‏کسی خود مویه کند! آن گاه «ام البنین اش» گویند! گویی وارث «فاطمه علیهاالسلام» بودن، دلی پر شراری هم می‏خواهد تا بتواند چراغ «بیت الاحزان» زهرایی را روشن نگه دارد.

این لیاقت را بهایی باید پرداخت. برای هاجر شدن باید از اسماعیل گذشت! آن هم نه یکی بلکه چهار تن را باید قربانی حرم دوست جل جلاله کرد تا وارث حرم اولیاء شد!

اینک بیت الاحزان، وارثی سترگ یافته است، مادر عباس علیه‏السلام قمر بنی هاشم.

دریغا! به حال و روزت دنیا! دریغا! دیگر چه کسی می‏تواند وصف قامت فرزند نزد مادر کند؟!

دیگر چگونه می‏تواند به زلال جاری آب‏ها بنگرد و شمع وجودش از داغ عطی «عباس علیه‏السلام» آب نشود؟

آن روز که بشارت ولادت فرزندان، آگاه از سرّاللّه‏ نبود،

آگاه ز رموز اسرار علوی علیه‏السلام نبود، پهلوان خویش به تماشا می‏نشست و لبخند رضایت چهره‏اش را می‏پوشانید. گویی نمی‏دانست آن بازوان سترگ را، آن سینه بستر را، آن قامت دلارای الهی را تنها برای اسماعیل شدن آفریده‏اند؛

 

آن هم اسماعیلی که قربانی اش، زیباترین قربانی نزد خداوند است

 

چگونه می‏توانست نگرید و ارث بیت الاحزان، و ارث گریه‏های نهان و آشکار زهرا علیهاالسلام؛ وارث خانه‏ای که تجربه هایش با ذاغ و اشک و آتش عجیب شده بود

 

5.حضرت رباب بنت امرءالقیس(س)                                            

با کودکی بیست روزه در آغوش از مدینه با امام(ع) راهی شد، راهی قربانگاه کودکش، منای فرزند نازنینش، مسلخ غنچه نوشکفته اش! هیچ کس همچو او نبود؛ در شرایط او نبود، نه کودکش تاب مسافرت داشت، نه خودش! اما عشق هم مشکل فزاست، هم مشکل گشا! عشق اکسیر تمام حرکت هاست! حرکت کرد و با کاروان کربلا تا عمق ماجرا پیش رفت؛ تا آن جا که وقتی شام غریبان چشم به گهواره خالی دوخت، از سویدای دل داغ علی اصغرش جوشید، تازه به یاد آورد که آن روز صبح چه اتفاقی افتاده است! دیگر نه امامی در کنار بود که عشق اولین و آخرینش بود؛ نه فرزند نازنینی که تمام زندگی اش!

دیگر برای "رباب(س)" جز "سکینه(س)" فرزندی و جز غم مونسی وجود نداشت، از مدینه تا کربلا با عشق امام و تبسم فرزند زیست و هیچ رنجی از سفر ندید؛ ولی از کبلا تا کوفه و شام، دیگر از رباب(س)، جز قامتی شکسته و دلی زخمی، اثری به جا نمانده بود.

مویه کرد و گریست، و در کربلا یک سال نه زیر سایبان رفت و نه سایبانی برگزید!

عشق امام حسین(ع) چنان در دلش جای گرفته بود که آن را با تمام دنیای نامحرمان عوض نکرد تا همچون زینب(س) دلباخته شهید کربلا، یار و یاور او در طول زندگی – بیش از یک سال در اندوه سوگ او تاب نیاورد.

حضرت رباب(س) را اندوه سوگ فرزند از یک سو و اندوه شویِ دلارایش از سوی دیگر چنان افسرد؛ که گل زندگی اش پس از یک سال از ماجرای کربلا، پژمرد!

و آن گاه در ملکوت بقیع مأوایی جاودانه برگزید تا همنوا با بیت الاحزان زهرا(س) در سوگ فرزند تا قیامت مویه کند!

هر که وارد بقیع می شود؛ چگونه می تواند مادر داغ دیده ای را به نیاورد که غنچه نورسته اش را در ظهر گرم عاشورا به آغوش خاک سپرد؛ آن هم با تنی غرق به خون!

سلام بر تو ای بانوی صبر، که عاشقانه سوختی و شرار دلت باعث شکوه عاشورا شد.

سلام بر تو و لحظه های پر اندوهت که در تک تک ابیات مرثیه هایت به عینیت نشست!

سلام بر تو و علی اصغرت که مسیر تاریخ را در کربلا عوض کرد و خون پاکش آسمان را تا ابد عزادار خویش ساخت!

درود بر تو و نجوای اندوهت؛ که هنوز هم از فضای غریبانه بقیع به گوش می رسد و مشام زائران بهشت بقیع را پر از عطر "کربلا" می کند!

□□

6. حضرت ام الکلثوم                                                                           

بقیع: مزار ام الکلثوم است؛مزار بانویی که پیش از حضرت زینب به اسارت رفت !

  اسیر  خانه ی مردی شد که دشمن مادر بزرگوارش بود!

 با غریبانه های مادر چنان مظلومانه ساخت، که همچون شمع سوخت و آب شد! 

عاقبت در کنار مادر مظلومه اش زهرای مرضیه (س) غریبانه و مظلومانه خفت

 و با وارثان اشک و غربت همراه شد. یادش قرین درود آسمانیان باد.آمین

7. حضرت سکینه بنت الحسین(علیهم السلام)                                              

- مجالی برای واژه ها نیست در سرودن از تو:

ای همیشه بشکوه، ای همیشه عاشق ترین، مظلومه ی عالم،

 دخت حسین (س)، تبلور اشک های وداع، آیینه ی آب و عطش، جان شیفته ی سقا، آفتاب عصمت کربلا!

چگونه از تو بگویم، بانو؛ دخت همیشه باوقار شهادت؛ صبور لحظه های تلخ اسارت؛ تویی که تمام خوبی های عالم پیش رویت زانوی ادب بر زمین زده است.

از جهاد تا شهادت، چگونه می توان نقش تو را انکار کرد؟ آنجا که راوی صدها حدیث از ناگفته های قیام و اسارت شدی.

آنجا که نام بلندت بر تارک "ادبیات عرب" درخشید؛

آنجا که شعر، دست بوس تمام "عینیت" های مرثیه ات شد؛

آنجا که عشق، سرمشق خویش را با نام مبارک تو آغاز کرد؛

ای دخت مصیبت ها؛ ای صبورترین نگاه روییده از اشک ها؛ ای سکینه ی عشق و ادب!

- کدامین "ذهنیت" می تواند به "عینیت" اندوه هایت برسد، آن گاه که آسمان چادر شب را بر سر شام غریبان کشید و تو به گاهواره ی خالی خیره ماندی؛

- کدامین عطر مشام ناشکیب تو را به جستجو وا می داشت؟!

- کدامین مرثیه می توانست وسعت اندوه تو را در سوگ عزیزانت توصیف کند؟!

- کدامین فضا می توانست تو را از هوای میدان بیرون بیاورد؟!

کدامین پنجره می توانست سوز نگاه منتظرت را به سمت "فرات" نخواند؟!

- کدامین پرده می توانست غروب گاهان گودال قتلگاه را در نگاه تو بپوشاند؟!

- کدامین تصویر می توانست جایگزین بازگشت برادر از میدان باشد؟!

- کدامین، آیینه می توانست خاطرات واپسین وداع را از ذهن نگاهت بزداید؟!

... کدامین داغ می توانست جایگزین لحظه های تلخ اسارت بشود.

چگونه با "عینیت" مرثیه هایت زیستی؟! سلام بر تو و سلام بر لحظه لحظه ی زندگی ات.

بانو، حاشا که شکیبایی ات را با "صبر ایوب (ع)" سنجید!

تو صبورترین بانو همچو زینب (س) در طول تاریخی!

تو شکیباترین شاعر در مرثیه های عاشورایی هستی!

درود بر تو که مرثیه هایت به عشق جان بخشیدند!

وای بر من که هنوز مانده ام با کدامین مرثیه آغاز کنم سوگ تو را!

- آن شب چند بار صدای گریه بیدارت کرد، بانو، شب تلخ شام غریبان؛

بگو، چگونه برای "رقیه (س)" از پدر گفتی؟! چگونه تنهایی خویش را در آیینه ی گودال به تماشا نشستی؟!

تا جایی که ماه بر تو گریست و آفتاب از شرم پنهان شد!

- یادت بشکوه، از سپیدگاهان پرندین مدینه، تا شامگاهان تیره ی شام!

- یادت بشکوه، تا واپسین صبحی که با پیام ظهور همراه خواهد شد!

صلی الله علیک یا بنت الحسین (ع)!

صلی الله علیک یا بنت السکینة والوقار!

 □□

8.حضرت فاطمه دختر امام حسین                                         

وقتی سخن با یاد تو آغاز می شود، وقتی قلم به شوق تو می نگارد، وقتی دلم  به فکر ساختن چامه ای سترگ و پرداختن واژهایی ژرف و شگرف می افتد؛آنگاه عظمت و شکوه نامت همچون خورشید،چشم هایم را به فراوانی نورفرامی خواند و من غرق در کلمات آسمانی ، به تو می اندیشم : بانویی که با شکیبایی ، مصداق آیات بلند عصمت شد و بامتانت لاهوتی اش ، ناسوتیان مغرور از کشتن را، زبون ساخت.

بانو، ای کوثر شکیبایی زهرا (س)؛ از کدامین «صبر جمیل» تو باید گفت که شکوه وقارت را، قلم ها عاجز از نگارش و زبان ها ناتوان از گویش اند!

چنان شکیبا و توانابودی؛ که از داغ مصایب تو، صدای ناله از زنجیرها برخاست؛ ولی هیچ شِکوه ای بر زبان تو جاری نگشت و هیچ مویه ای از داغ دلت نجوشید،تا نشان عجز تو پیش دشمن باشد؛ درودمان بر توباد ،درود !

بانوی وقار و شکیبایی، ای آیینه دار عصمت خداوند در کاروان عشق،شکوهت را مجال بیان نیست؛ بسا که رفیع است مقام شریفت!

بی سبب نیست، که آسمانیان التجا به دامان شکوهت برده و زمینیان دخیل به نام آسمانی ات ، که هم نام فاطمه زهراست می بندند!

بقیع به همراهی با تو می بالد و کربلا همیشه معطر از عطر نام و یاد توست. که از مدینه تا دمشق؛ از تل زینبیه  تا کاخ ویران یزید(لعن)؛ از کوفه تا مدینه، از زمین تا آسمان، از بقیع تا بهشت؛ از دل ارادتمند ما، تا حریم مشکل گشای نامت؛ همه جا این شکوه بی همانند نام پدر توست؛ که جاری است. پدری تورا بسیار دوست می داشت ! پدری حتی نام تورا ،هم نام مادر مظلومه خویش انتخاب کرده بود.چه شکوهی دارد هم نامی با دخت پیامبر(ص) ، فاطمه ی زهرا ؟!

وقتی صدای شیهه ی ذوالجناح آمد ،

آسیمه سر، همراه عمه، به سمت تلّ زینبیه دویدی و نگاهت به گودال قتلگاه دوخته شد.

و فرشتگان با فریاد "وامصیبتا "، "وامحمدا (ص)"، "واعلیا " زینب را ، تورا و بانوان حرم راهمراهی کردند؛ اما شما نه توان رفتن داشتیدد، نه توان ماندن! نه توان گریه دارد، نه تاب فریاد!

9.و دیگر آرمیدگان در بقیع                                                

بقیع، دارالمومنین است، محل ارواح ملکوتی کسانی است که از تبار نورند و از اهالی ایمان، از عثمان بن مظعون – سلحشور میدان بدر – که پیامبر(ص) در هنگام مرگش صورت به صورت او گذاشت و غریبانه مویه کرد؛ تا مدفن حلیمه سعدیه – دایه حضرت رسول در خردسالی – که هنگام زیارت پیامبر(ص)، حضرت به پا می خاست و عبای خویش فرش راهش می کرد.

مزارستان عقیل برادر مولا(ع) و عبداله بن جعفر، برادر زاده و داماد حضرت علی ست!

برادری که مسلم مظلوم و شهیدش در کوفه و جسم فرزندان بی سر شهیدش در کربلا، نشان ایثار برادر و برادرزادگان به ساحت امامت و ولایت است!

همان گونه که فرزندان عبداله – محمد و عون – در کربلا یادگاران ایثار عبداله به جعفرند، یادگاران تعهد زینب(س) به برادر مظلوم خویش اند.

بقیع: محل دفن نخستین زائر بامعرفت و کمال کربلا، "جابر" است، جابر بن عبدالله انصاری! یار پیامبر(ص) و یاور علی(ع)، ایمانش به رسالت ستودنی و به امامت بیش از همه بود؛ در کنار پیامبر(ص) و ائمه شیعه(علیهم السلام) تا زمان حضرت باقرالعلوم(ع) باقی ماند. نخستین زائر کربلا بامعرفت و ایمان وصف ناپذیر، اربعین شهید کربلا را با مویه های عاشقانه خویش رنگی دیگر بخشید!

در کنار تربت امام(ع) چنان گریست که گویی آسمان و زمین را به گریه واداشته است و اکنون در کنار تربت ناپیدایش باید گریست، باید به پاس آن همه ایمان و معرفت گریست و یادش را با احترام و ادب همراه کرد، چرا که او با ادب و احترام به زیارت حرم امام حسین(ع) پاگذاشت. و بقیع؛ مزار عموی پیامبر(ص) عباس و عمه های معظم ایشان است .

□□

 


[1] . بیدل دهلوى.

[2] . استاد سید علی‏اصغر موسوی،اشارات74،ص 73

 

هویه الشیعه

مکتب فاطمه الزهراء

هویة التشیع
الشیخ الدکتور : أحمد الوائلی

3 مقدمة الطبعة الثانیة و الأولى
11 التشیع لغة - طور التشیع

الباب الأول و فیه فصول

23 الفصل الأول : متى بدأ التشیع
29 الفصل الثانی : الأدلة على تکون التشیع أیام النبی ( ص )
33 الفصل الثالث : رواد التشیع الأوائل - تعقیب على الرواد من الشیعة
40 الفصل الرابع : الشیعة غیر الروافض - أسباب الشتم

الباب الثانی و فیه فصول

51 الفصل الأول : فارسیة التشیع - تعقیب
62 الفصل الثانی : أقوال الباحثین فی فارسیة التشیع - تعقیب على الأقوال
72 أسباب دخول الفرس للتشیع فی نظرة السنة - الإجابة على أسباب دخول الفرس للتشیع
80 الفصل الثالث : هویة التشیع العرقیة و آراء الباحثین فیها - مقومات الهویة العرقیة
88 الفصل الرابع : أئمة الشیعة هم - السنة و الفرس - إیران السنیة
94 الفصل الخامس : اللغة و المذاهب الإسلامیة - المذاهب الأربعة - أصحاب الصحاح - شریحة ثالثة
99 نموذجان من السنة الفرس - مثال ثالث
107 أسباب رمی التشیع بالفارسیة - کیف صار الفرس شیعة

الباب الثالث : هویة التشیع العقائدیة و فیه فصول

119 الفصل الأول : التوطئة - قول للشعبی - تعقیبان - عقائدهم بأقلامهم
129 الفصل الثانی : عبدالله بن سبأ - من الذی حاک عبدالله بن سبأ - آراء فی عبدالله بن سبأ
141 الفصل الثالث : لماذا تنسب الشیعة لابن سبأ
145 عصمة الأئمة و أدلتها العقلیة و النقلیة
148 موقف السنة من العصمة - رأی ابن تیمیة و جمهور السنة  بالعصمة
153 الفصل الرابع : مناقشة کتاب نشأة الآراء و المذاهب الکلامیة - تعقیب
158 السنة و علم الغیب
165 موقفنا من الغلو و الغلاة - آراء بعض الباحثین - أین موضع الغلو
174 الفصل الخامس : عقیدتنا فی المهدی
180 عقیدة المسلمین بالمهدی - المردود الإیجابی فی عقیدة المهدی - المردود السلبی فی عقیدة المهدی
186 التقیة و أحکامها - أقوال فرق المسلمین فیها

الباب الرابع : نماذج من الافتراءات على الشیعة

197 النموذج الأول : الجمع بین النساء
202 النموذج الثانی : الشک فی النبوة
207 النموذج الثالث : رمی التشیع بالشعوبیة - أسباب نشوء الشعوبیة - مظاهر الشعوبیة
211 شعراء الشیعة
214 الشعبیون البارزون لیس من الشیعة

الفصل الثانی الأدلة على تکون التشیع أیام النبی

 1 - النصوص التاریخیة على وصف جماعة بالتشیع أیام النبی ( ص ) وقد مرت الإشارة لذلک ، ولهذا یقول الحسن بن موسى النوبختی عند تحدیده للشیعة : فالشیعة فرقة علی بن أبی طالب المسمون بشیعة علی فی زمن النبی - ثم عدد جماعة منهم وقال : - وهم أول من سمی باسم التشیع لأن اسم التشیع کان قدیما لشیعة إبراهیم ( 1 ) .

 2 - ما علیه جمهور الباحثین والمؤرخین الذین ذهبوا إلى أن التشیع ظهر یوم السقیفة فإن ذلک ینهض دلیلا على وجوده أیام النبی ( ص ) لأنه من غیر المعقول أن یتبلور التشیع بأسبوع واحد - أی المدة بین وجود الرسول ووفاته بحیث یتخذ جماعة من الناس مواقف معینة ویتضح لهم اتجاه له میزاته وخواصه فإن مثل هذه الآراء تحتاج فی تکوینها وتبلورها إلى وقت لیس بالقلیل وکل من له إلمام بحوادث السقیفة وموقف الممتنعین عن بیعة أبی بکر وحجاجهم فی ذلک الموضوع یجزم بأن تلک المواقف لم تتکون بوقت قصیر وبسرعة کهذه السرعة وذلک لوجود اتجاهات متبلورة وتأصل فی طرح نظریات معینة .

 3 - إن من غیر المعقول أن ترد على لسان النبی ( ص ) أحادیث فی تفضیل

 

( 1 ) الفرق والمقالات للنوبختی باب تعریف الشیعة . ( * )

 

 

- ص 30 -

الإمام علی ( ع ) والإشارة إلى مؤهلاته ثم یقف المسلمون من ذلک موقف غیر المبالی وهم من هم فی إیمانهم وطاعتهم للرسول ( ع ) ولا سیما والمواقف فی ذلک قد تعددت وسأذکر لک منها .

 أ - الموقف الأول : عندما نزل قوله تعالى : * ( وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ ) * 214 / من سورة الشعراء قال المؤرخون : إن النبی ( ص ) دعا علیا ( ع ) وأمره أن یصنع طعاما ویدعو آل عبد المطلب وعددهم یومئذ أربعون رجلا وبعد أن أکلوا وشربوا من لبن أعد لهم قام النبی ( ص ) وقال : یا بنی عبد المطلب إنی والله ما أعلم شابا من العرب جاء قومه بأفضل مما قد جئتکم به إنی قد جئتکم بخیر الدنیا والآخرة وقد أمرنی الله أن أدعوکم إلیه فأیکم یؤازرنی على هذا الأمر على أن یکون أخی ووصیی وخلیفتی فیکم فأحجم القول عنها جمیعا - یقول علی - وقلت وإنی لأحدثهم سنا وأرمصهم عینا وأعظمهم بطنا وأحمشهم ساقا : أنا یا نبی الله أکون وزیرک علیه فأخذ برقبتی ثم قال : إن هذا أخی ووصیی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له وأطیعوا ، فقام القوم یضحکون ویقولون لأبی طالب : قد أمرک أن تسمع لابنک وتطیع ( 1 ) .

 ب - الموقف الثانی : یقول أبو رافع القبطی مولى رسول الله ( ص ) : دخلت على النبی وهو یوحى إلیه فرأیت حیة فنمت بینها وبین النبی لئلا یصل إلیه أذى منها حتى انتهى عنه الوحی فأمرنی بقتلها وسمعته یقول : الحمد لله الذی أکمل لعلی منته وهنیئا لعلی بتفضیل الله إیاه . . وبعد أن قرأ قوله تعالى : * ( إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ ) 55 / المائدة .

وقد أجمع أعلام أهل السنة والشیعة على نزول هذه الآیة فی علی ( ع ) ومنهم السیوطی فی الدر المنثور عند تفسیر الآیة المذکورة وکذلک الرازی فی مفاتیح الغیب والبیضاوی فی

 

( 1 ) تاریخ الطبری ج 2 ص 216 ، وتاریخ ابن الأثیر ج 2 ص 28 . ( * )

 

 

- ص 31 -

تفسیر والزمخشری فی الکشاف والثعلبی فی تفسیره والطبرسی فی مجمع البیان وغیرهم من أعلام المفسرین والمحدثین .

ومن الغریب أن یقف الآلوسی فی تفسیره روح المعانی موقفا یمثل الإسفاف والرکة فی دفع هذه الآیة عن علی ( ع ) ویریک کیف یهبط التعصب بالإنسان إلى درک مقیت وإلى تهافت غیر معهود .

وإن المرء لیستغرب من هذا الرجل فإن له مواقف متناقضة من علی ( ع ) فتارة یعطیه حقه وأخرى یقف منه موقفا متشنجا وبوسع کل من قرأ الآلوسی فی مؤلفاته أن یرى هذه الظاهرة .

 ج‍ - الموقف الثالث : موقف النبی ( ص ) یوم غدیر خم وذلک عند نزول الآیة : * ( یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ) * 69 / المائدة . وعندها أوقف النبی ( ص ) الرکب وصنعوا له منبرا من أحداج الإبل خطب علیه خطبته المعروفة ثم أخذ بید علی وقال : ألست أولى بالمؤمنین من أنفسهم ؟ قالوا : بلى ، فکررها ثلاثا ثم قال : " من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاده وانصر من نصره واخذل من خذله " فلقیه الخلیفة الثانی فقال : هنیئا لک یا ابن أبی طالب أصبحت مولای ومولى کل مؤمن ومؤمنة .

وقد ذکر الرازی فی سبب نزول الآیة عشرة وجوه ومنها أنها نزلت فی علی ( ع ) ثم عقب بعد ذلک بقوله : وهو قول ابن عباس والبراء بن عازب ومحمد بن علی - یرید الباقر - ( 1 ) إن حدیث الغدیر أخرجه جماعة من حفاظ أهل السنة وقد رواه ابن حجر فی صواعقه عن ثلاثین صحابیا ونص على أن طرقه صحیحة وبعضها حسن ( 2 ) .

وأورده ابن حمزة الحنفی مخرجا له عن أبی الطفیل عامر بن واثلة بهذه

 

( 1 ) تفسیر الرازی ج 3 ص 431 .

( 2 ) الصواعق المحرقة الباب الثانی من الفصل التاسع ( * ) .

 

 

- ص 32 -

الصورة . قال : إن أسامة بن زید قال لعلی : لست مولای إنما مولای رسول الله ( ص ) فقال النبی ( ص ) : کأنی قد دعیت فأجبت إنی تارک فیکم الثقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب الله وعترتی أهل بیتی فانظروا کیف تخلفونی فیهما فإنهما لن یفترقا حتى یردا علی الحوض إن الله مولای وأنا مولى کل مؤمن من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه ( 1 ) .

وقد ألف فی موضوع الغدیر من السنة والشیعة ست وعشرون مؤلفا ( 2 ) ولا أرید التحدث بصراحة حدیث الغدیر فی أولویة الإمام علی ( ع ) وتقدیمه على کافة الصحابة فإن الأمر قد أشبع من قبل الباحثین ولکنی أرید أن أسائل الدکتور أحمد شلبی الذی یقول إن حدیث الغدیر لم یرد له ذکر إلا فی کتب الشیعة ، فأقول له هل هناک شئ من الشعور بالمسؤولیة عندک وعند أمثالک ممن یرمون الکلام على عواهنه فأنت تحمل أمانة للأجیال فمن الأمانة هذا القول إن کتب أهل نحلتک وحفاظ قومک أوردت الحدیث بمصادره الموثوقة فإذا کنت لا تقرأ أو تقرأ ولا ترید أن تعرف فاسکت یرحمک الله فهو خیر لک من التعرض أما لنسبة الجهل أو العصبیة ، ولا یقل عن الدکتور شلبی من یذهب إلى أن لفظ المولى هنا إنما یراد منه ابن العم فهو أحد معانی هذه اللفظة المشترکة ولا رد لی على هذا إلا أن أقول : اللهم ارحم عقولنا من المسخ .

إن هذه مجرد أمثلة من مواقف النبی ( ص ) فی التنویه بفضل علی ( ع ) ولا یمکن أن تمر هذه المواقف والکثیر الکثیر من أمثالها دون أن تشد الناس لعلی ودون أن تدفعهم للتعرف على هذا الإنسان الذی هو وصی النبی ، الذی یشرکه القرآن بالولایة العامة مع الله تعالى ورسوله ( ص ) ثم لا بد للمسلمین من إطاعة هذه الأوامر التی وردت بالنصوص والالتفات حول من وردت فیه ذلک هو معنى التشیع الذی نقول : إن النبی ( ص ) هو الذی بذر بذرته وقد أینعت فی حیاته وعرف جماعة بالتشیع لعلی والالتفات حوله وللتدلیل على ذلک سأذکر لک أسماء الرعیل الأول من الصحابة الذین عرفوا بتشیعهم وولائهم للإمام علی علیه السلام .

 

( 1 ) البیان والتعریف ج 2 ص 136 .

( 2 ) أعیان الشیعة ج 3 باب الغدیر . ( * )

 

 الفصل الثالث رواد التشیع الأوائل

جندب بن جنادة ، أبو ذر الغفاری وعمار بن یاسر ، سلمان الفارسی ، المقداد بن عمر بن ثعلبة الکندی ، حذیفة بن الیمان صاحب سر النبی ، خزیمة ابن ثابت الأنصاری ذو الشهادتین ، الخباب بن الأرت الخزاعی أحد المعذبین فی الله ، سعد بن مالک أبو سعید الخدری ، أبو الهیثم بن التیهان الأنصاری ، قیس ابن سعد بن عبادة الأنصاری ، أنس بن الحرث بن منبه أحد شهداء کربلاء ، أبو أیوب الأنصاری خالد بن زید الذی استضافه النبی ( ص ) عند دخوله للمدینة ، جابر بن عبد الله الأنصاری أحد أصحاب بیعة العقبة ، هاشم بن أبی وقاص المرقال فاتح جلولاء ، محمد بن الخلیفة أبی بکر تلمیذ علی وربیبه ، مالک بن الحرث الأشتر النخعی ، مالک بن نویرة ردف الملوک الذی قتله خالد بن الولید ، البراء ابن عازب الأنصاری ، أبی بن کعب سید القراء ، عبادة بن الصامت الأنصاری ، عبد الله بن مسعود صاحب وضوء النبی ( ص ) ومن سادات القراء ، أبو الأسود الدؤلی ، ظالم بن عمیر واضع أسس النحو بأمر الإمام علی ، خالد بن سعید بن أبی عامر بن أمیة بن عبد شمس خامس من أسلم ، أسید بن ثعلبة الأنصاری من أهل بدر ، الأسود بن عیسى بن وهب من أهل بدر ، بشیر ابن مسعود الأنصاری من أهل بدر ومن القتلى بواقعة الحرة بالمدینة ، ثابت أبو فضالة الأنصاری من أهل بدر ، الحارث بن النعمان بن أمیة الأنصاری من أهل بدر ، رافع بن خدیج الأنصاری ممن شهد أحدا ولم یبلغ وأجازه النبی ( ص ) ،

- ص 34 -

کعب بن عمیر بن عبادة الأنصاری من أهل بدر ، سماک بن خرشة أبو دجانة الأنصاری من أهل بدر ، سهیل بن عمرو الأنصاری من أهل بدر ، عتیک بن التیهان من أهل بدر ، ثابت بن عبید الأنصاری من أهل بدر ، ثابت بن حطیم ابن عدی الأنصاری من أهل بدر ، سهیل بن حنیف الأنصاری من أهل بدر ، أبو مسعود عقبة بن عمر من أهل بدر ، أبو رافع مولى رسول الله ( ص ) الذی شهد مشاهده کلها مع مشاهد علی ( ع ) وممن بایع البیعتین العقبة والرضوان وهاجر الهجرتین للحبشة مع جعفر وللمدینة مع المسلمین ، أبو بردة بن دینار الأنصاری من أهل بدر ، أبو عمر الأنصاری من أهل بدر ، أبو قتادة الحارث بن ربعی الأنصاری من أهل بدر ، عقبة بن عمر بن ثعلبة الأنصاری من أهل بدر ، قرظة بن کعب الأنصاری ، بشیر بن عبد المنذر الأنصاری أحد النقباء ببیعة العقبة ، یزید بن نویرة بن الحارث الأنصاری ممن شهد له النبی ( ص ) بالجنة ، ثابت بن عبد الله الأنصاری ، جبلة بن ثعلبة الأنصاری ، جبلة بن عمیر بن أوس الأنصاری ، حبیب بن بدیل بن ورقاء الخزاعی ، زید بن أرقم الأنصاری شهد مع النبی ( ص ) سبعة عشر وقعة ، أعین بن ضبیعة بن ناجیة التمیمی ، الأصبغ بن نباتة ، یزید الأسلمی من أهل بیعة الرضوان ، تمیم بن خزام ، ثابت ابن دینار أبو حمزة الثمالی صاحب الدعاء المعروف ، جندب بن زهیر الأزدی ، جعدة بن هبیرة المخزومی ، حارثة بن قدامة التمیمی ، جبیر بن الجناب الأنصاری ، حبیب بن مظاهر الأسدی ، حکیم بن جبلة العبدی اللیثی ، خالد ابن أبی دجانة الأنصاری ، خالد بن الولید الأنصاری ، زید بن صوحان اللیثی ، الحجاج بن غاربة الأنصاری ، زید بن شرحبیل الأنصاری ، زید بن جبلة التمیمی ، بدیل بن ورقاء الخزاعی ، أبو عثمان الأنصاری ، مسعود بن مالک الأسدی ، ثعلبة أبو عمرة الأنصاری ، أبو الطفیل عامر بن واثلة اللیثی ، عبد الله بن حزام الأنصاری شهید أحد ، سعد بن منصور الثقفی ، سعد بن الحارث ابن الصمد الأنصاری ، الحارث بن عمر الأنصاری ، سلیمان بن صرد الخزاعی ، شرحبیل بن مرة الهمدانی ، شبیب بن رت النمیری ، سهل بن عمر

- ص 35 -

صاحب المربد ، سهیل بن عمر أخو سهل المار ذکره ، عبد الرحمن الخزاعی ، عبد الله بن خراش ، عبد الله بن سهیل الأنصاری ، عبید الله بن العازر ، عدی ابن حاتم الطائی ، عروة بن مالک الأسلمی ، عقبة بن عامر السلمی ، عمر بن هلال الأنصاری ، عمر بن أنس بن عون الأنصاری من أهل بدر ، هند بن أبی هالة الأسدی ، وهب بن عبد الله بن مسلم بن جنادة ، هانی بن عروة المذحجی ، هبیرة بن النعمان الجعفی ، یزید بن قیس بن عبد الله ، یزید بن حوریت الأنصاری ، یعلى بن عمیر النهدی ، أنس بن مدرک الخثعمی ، عمرو العبدی اللیثی ، عمیرة اللیثی ، علیم بن سلمة التمیمی ، عمیر بن حارث السلمی ، علباء بن الهیثم بن جریر وأبوه الهیثم من قواد الحملة فی قتال الفرس بواقعة ذی قار ، عون بن عبد الله الأزدی ، علاء بن عمر الأنصاری ، نهشل بن ضمرة الحنظلی ، المهاجر بن خالد المخزومی ، مخنف بن سلیم العبدی اللیثی ، محمد بن عمیر التمیمی ، حازم بن أبی حازم النجلی ، عبید بن التیهان الأنصاری ، وهو أول المبایعین للنبی لیلة العقبة ، أبو فضالة الأنصاری ، أویس القرنی الأنصاری ، زیاد بن النضر الحارثی ، عوض بن علاط السلمی معاذ بن عفراء الأنصاری ، عبد الله بن سلیم العبدی اللیثی ، علاء بن عروة الأزدی ، القاسم بن سلیم العبدی اللیثی ، عبد الله بن رقیة العبدی اللیثی ، منقذ بن النعمان العبدی اللیثی ، الحارث بن حسان الذهلی صاحب رایة بکر بن وائل ، بجیر بن دلجة ، یزید بن حجیة التمیمی ، عامر بن قیس الطائی ، رافع الغطفانی الأشجعی ، سالم بن أبی الجعد ، عبید بن أبی الجعد ، زیاد بن أبی الجعد ، أبان ابن سعید بن العاص بن أمیة بن عبد شمس من أمراء السرایا أیام النبی ( ص ) ومن خلص أصحاب الإمام علی ( ع ) . حرملة بن المنذر الطائی أبو زبید ، والمجموع مائة وثلاث وثلاثون .

هذه شریحة أو نماذج من الرواد الأوائل فی التشیع ذکرتهم بدون انتقاء أو اختیار وإنما مررت بکتب الرجال فذکرت منها هذه المجموعة وقد نصت على

- ص 36 -

تشیعهم المصادر التالیة ( 1 ) .

بعد ملاحظة هذه الشریحة من الطبقة الأولى من الشیعة تتضح لنا أمور هامة ، فی موضوعنا أعرضها أمام القارئ الواعی الرائد للحق والموضوعیة ، وإلا فما أکثر من یقرأ ولا یتجاوز مضمون السطور عینیه ، وقد یقرأ أحیانا ولا یرید أن یصدق ما یقرأ مع توفر شرائط الصحة فیما یقرأه ومع وجود الثقة النفسیة بمضمون ما یقرأه ، ولکنه التکوین النفسی والذهنی الذی ینشأ علیه الإنسان منذ الصغر فیکاد یکون غریزة من الغرائز التی یطبع علیها الإنسان .

تعقیب على الرواد من الشیعة هذه الأمور التی ذکرت أنی سأعرض لها تعقیبا على نوعیة الرواد الأوائل هی : أولا : إن هؤلاء الشیعة الذین مر ذکرهم مع أنهم کانوا من الذاهبین إلى أولویة الإمام علی ( ع ) بالخلافة لأنه الإمام المفترض الطاعة المنصوص علیه ومع اعتقادهم بأن من تقدم علیه أخذ ما لیس له ومع امتناع کثیر منهم من البیعة للخلیفة الأول واعتصامهم ببیت الإمام علی ( ع ) مع کل ذلک لم یعرف عن أحد منهم أنه شتم فردا من الصحابة أو تناوله بطریقة غیر مستساغة بل کانوا أکبر من ذلک وأصلب عودا من خصومهم - مما یدل على أن بعض من عرف بظاهرة شتم الصحابة إنما صدر منه ذلک کعملیة رد فعل لأفعال متعددة وسنمر على ذلک قریبا - إنهم مع اختلافهم مع الحکم لم یلجأوا إلى شتم أو بذاء لأنهم یعرفون أن الحقوق لا یوصل إلیها بالشتم ولیس الشتم من شیم الأبطال ، والذی یرید أن یسجل ظلامة أو یشیر إلى حق سلیب فإن طرق ذلک لیس منها الشتم فی شئ ،
 

 

( 1 ) الکامل للمبرد هامش رغبة الأمل ج7 ص 130 ، وأسد الغابة ج1 ص 35 ط أوفست حرف الألف ، وج1 ص 61 طبع دمشق ، وفجر الإسلام ص 267 ، والإستیعاب ج1 ص 280 ، ومدخل موسوعة العتبات المقدسة الفصل الخاص بالشیعة بقلم عبد الواحد الأنصاری . ( * )

 

 

- ص 37 -

وإنما هناک مناهج سلیمة فی الوصول لذلک ، وقد حرص أمیر المؤمنین ( ع ) على تربیة أتباعه على المنهج السلیم ومن مواقفه فی ذلک ما رواه نصر بن مزاحم قال : مر أمیر المؤمنین ( ع ) على بعض من کان فی جیشه بصفین فسمعهم یشتمون معاویة وأصحابه فقال لابن عدی ولعمر بن الحمق وغیرهما : کرهت لکم أن تکونوا لعانین شتامین تشتمون وتبرأون ولکن لو وصفتم مساوئ أعمالهم فقلتم من سیرتهم کذا وکذا ومن أعمالهم کذا وکذا کان أصوب فی القول وأبلغ فی العذر وقلتم مکان لعنکم إیاهم وبراءتکم منهم اللهم احقن دماءهم ودماءنا ، وأصلح ذات بیننا وبینهم واهدهم ، من ضلالهم حتى یعرف الحق من جهله منهم ، ویرعوی عن الغی والعدوان منهم من لهج به لکان أحب إلی وخیرا لکم فقالوا : یا أمیر المؤمنین نقبل عظتک ونتأدب بأدبک ( 1 ) إن هذا الموقف منه ( ع ) لیشعرهم أن الشتم وسیلة نابیة ولیست کریمة ثم هی بعد ذلک تنفیس عن طاقة یمکن الاستفادة منها بادخارها وصرفها فی عمل إیجابی یضاف لذلک أن الشتم مدعاة للإساءة لمقدسات الشاتم نفسه ومن هنا حرم الفقهاء شتم الصنم إذا أدى إلى شتم الله تعالى مستفیدین ذلک من قوله تعالى : * ( وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ ) * 108 / الأنعام .

من أجل ذلک کله کان الشیعة أطهر ألسنة من أن یشتموا وأبعد عن هذا الموقف النابی ولذلک رأینا کثیرا من الباحثین یؤکدون هذا الجانب فی حیاة الرواد الأوائل من الشیعة مع أنهم یثبتون عقیدتهم بتقدیم الإمام علی ( ع ) ومن هؤلاء :
 أ - الدکتور أحمد أمین : یقول عن هؤلاء إنهم قسم المقتصد الذی یرى بأن أبا بکر وعمر وعثمان ومن شایعهم أخطأوا إذ رضوا أن یکونوا خلفاء مع علمهم بفضل علی وإنه خیر منهم ( 2 ) .
 

 

( 1 ) صفین لنصر بن مزاحم ص 115 .

( 2 ) فجر الإسلام ص 268 . ( * )

 

 

- ص 38 -

 ب - ابن خلدون یقول : کان جماعة من الصحابة یتشیعون لعلی ویرون استحقاقه على غیره ولما عدل به إلى سواه تأففوا من ذلک وأسفوا له إلا أن القوم لرسوخ قدمهم فی الدین وحرصهم على الإلفة لم یزیدوا فی ذلک على النجوى بالتأفف والأسف ( 1 ) .

 ج‍ - ابن حجر فی الإستیعاب : یقول فی ترجمة أبی الطفیل : عامر بن واثلة بن کنانة اللیثی أبو الطفیل أدرک من حیاة النبی ( ص ) ثمان سنین وکان مولده عام أحد ومات سنة مائة ویقال : إنه آخر من مات ممن رأى النبی ، وقد روى نحو أربعة أحادیث وکان محبا لعلی وکان من أصحابه فی مشاهده وکان ثقة مأمونا یعترف بفضل الشیخین إلا أنه یقدم علیا إنتهى باختصار ( 2 ) .

وبعد هذه المقتطفات أود أن ألفت النظر أنی خلال مراجعاتی کتب التاریخ لم أر فی الفترة التی تمتد من بعد وفاة النبی حتى نهایة خلافة الخلفاء من عمد إلى الشتم من أصحاب الإمام ، وإنما هناک من قیم الخلفاء وقیم الإمام وحتى فی أشد جمحات عاطفة الولاء لم نجد من یشتم أحدا ممن تقدم الإمام بالخلافة یقول أبو الأسود الدؤلی :

أحب محمدا حبا شدیدا * وعباسا وحمزة والوصیا
یقول الأرذلون بنو قشیر * طول الدهر ما تنسى علیا
أحبهم لحب الله حتى * أجئ إذا بعثت على هویا
بنو عم النبی وأقربوه * أحب الناس کلهم إلیا
فإن یک حبهم رشدا أصبه * ولست بمخطئ إن کان غیا ( 3 )
 

 

( 1 ) تاریخ ابن خلدون ج3 ص 364 .

( 2 ) الإستیعاب ج 2 ص 452 .

( 3 ) الکامل للمبرد هامش رغبة الأمل ج 7 .

 

 

- ص 39 -

یضاف لذلک أنه حتى فی الفترة الثانیة أی فی عهود الأمویین کان معظم الشیعة یتورعون عن شتم أحد من الصحابة ، أو التابعین : یقول ابن خلکان فی ترجمة یحیى بن یعمر : کان شیعیا من القائلین بتفضیل أهل البیت من غیر تنقیص لغیرهم ( 1 ) .

 

( 1 ) وفیات الأعیان ج 2 ص 269 . ( * )