پیراهنی سیاه
و چشمی که گریه می کند !
اندوخته های اندوه مرا
بپذیر ؛ بانو
که زیبا ترین چکامه ی من :
(( دوست داشتن شماست.)):
حاشا که انگشتان من
تاریخ را ورق بزنند !
شما زنده ترینید .
شما لحظه های بلورین ماهتابید ؛
تابیده بر سیاهکاری زمین .
بانو چگونه پلکانی از قصیده می تواند
به شکوه نامتان دست یابد
کدام مرثیه کدام غزل کدام مثنوی ؟!
می تواند به اندازه ی یک پیراهن سیاه
اندوه فرو خورده ی ما را نشان بدهد
***
هر چند شرم سپید و پیراهنم سیاه است
هر روز و هر شب ؛ سپیده دمان و شامگاهان ؛ گریه خواهم کرد
***